غذایی نفرت انگیز که دوست داشتید به عنوان یک کودک بخورید

غذایی نفرت انگیز که دوست داشتید به عنوان یک کودک بخورید

 تصویرگری برای مقاله ای با عنوان غذای مشمئز کننده ای که دوست داشتید به عنوان یک کودک بخورید : سه شیر / بایگانی هولتون ( گتی ایماژ )

بچه ها عجیب هستند. آنها می گویند و گه های عجیب و غریب می کنند ، و آنها دوست دارند گه های عجیب و غریب را در دهان خود بگذارند – هر چیزی از Gushers (غذا نیست ، بازاریابی را فراموش کنید) تا کاسه های یوزپلنگ مانند یک غلات نامرتب در شیر شناور و مانند لوله های سس گوجه فرنگی . این هفته ، من می خواهم همه چیز را در مورد لجن زننده نفرت انگیزی که دوست داشتی از کودکی بخوری ، بشنوم. (به عنوان مثال ، من یک بسته سس- خوار بودم و افتخار نمی کنم. فکر می کنم بهتر از خوردن بوگر یا شن باشد ، اما نه زیاد.) مثل همیشه ، امتیاز جایزه به نظر دهنده مسابقه Pissing با بهترین داستان. آیا بعد از اینکه 20 Go-Gurts را به جرات پایین آوردید ، پوک کردید؟ آیا شما کل چوب کره خوردید ، این باعث ناراحتی مادر شما شد؟ من می خواهم همه آنها را با جزئیات جزئی بشنوم.

اما ابتدا ، نگاهی به برندگان هفته گذشته بیندازیم: اینها ناراحت کننده ترین چیزهایی است که در حمل و نقل عمومی دیده اید. شیطان به همه ما کمک کند.

سوزین توروالدز ، این بزرگترین داستان است من تا به حال خوانده ام؟:

من به دبیرستان و دبیرستان شهر رفتم ، (NYC) در کوئینز زندگی می کردم زمان. داشتم از مدرسه به خانه می آمدم و در آخرین ماشین بودم. یک زن جلوی ماشین بود و روبروی من مردی با لباس سنتی ارتدکس یهودی نشسته بود. داشت تکون میخورد. به من نگاه کردن همه من 16 ساله هستم. من در حال خواندن Village Voice بودم ، بنابراین آن را بالاتر نگه داشتم تا جلوی دید این انسان نفرت انگیز را بگیرم. پشت کاغذ را به زنی نگاه کردم که در خواندن چیزی غرق شده بود و متوجه نشده بود. من یخ زده بودم

سپس این مرد برخاست ، به من نگاه كرد و به تمام تیرهای نزدیك در مقابل رسید. آموزش دیده وارد خیابان 59th شد و او آنجا را ترک کرد. افرادی که سوار می شدند در تخته او می لغزیدند و آنهایی که به تیرهای پوشیده شده از تله رسیدند تعداد انگشت شماری از آنها درآمد.

سرانجام من به خانه رسیدم. مادرم گفت "من برای شما یک میان وعده پنیر کوک کردم". تقریباً استفراغ کردم. به او گفتم گرسنه نیستم بعداً ، من به او گفتم چه اتفاقی افتاده است.

این در سال 1971 بود. من دیگر هرگز سوار آخرین اتومبیل قطار نخواهم شد.

دستیار معاون وزیر فقط ، متشکرم : [19659006] من داشتم سوار اتوبوس شهرستان می شدم و حدود ساعت 6 یا 7 بعدازظهر در حال پر شدن بود. مردی کنار من می نشیند و کوله پشتی اش را بین پاهایش روی زمین مقابلش می گذارد. او به من می گوید: "اگر سر از این کیف بیرون آمد تعجب نکنید." حالا ، شاید من خیلی زیاد جنایت واقعی را بخوانم / گوش بدهم / تماشا کنم ، اما بلافاصله شروع به تصویر گرفتن یک سر انسان بریده در داخل کوله پشتی این مرد می کنم. مطمئناً اتوبوس بوی دیگری دارد تا بوی احتمالی مرگ را بپوشاند. چند توقف بعد ، یک گلدان سفید این سر کوچک و زیبا را از یک قسمت فشرده نزدیک بالای کوله پشتی بیرون می کشد و مرد به آن غذا داد. من خیالم راحت شد و از اینکه مغزم حدس نمی زد که سناریوی محتمل تر است ، خیال من را راحت کرد. من می دانم که ناخالص نیست ، اما من فهمیدم که این موضوع می تواند از یک پاک کننده کام استفاده کند.

tlingit ، و متأسفم :

آیا احساس حساب می شود؟ هیچ وقت فراموش نمی کنم وقتی در اتوبوس شلوغ در یک مکان گرم و مرطوب نشسته ام. این یک سواری بسیار طولانی و یک روز سرد بود. من فهمیدم که خسارت وارد شده است ، محل را نگه داشتم ، روزنامه ای را به زیر خود کشیدم و با بدبختی به خانه برگشتم. دوش بی پایان گرفت و بعدا گریه کرد.

Claire Reyes در خاکستری است ، من می خواهم کابوس ببینم :

وقتی در سانفرانسیسکو زندگی می کردم ، یک پیرزن حامل یک جفت مرغ زنده سعی کرد سوار اتوبوس 30 استاکتون شود. یعنی ، او سوار شد ، اما راننده سعی کرد او را وادار کند که پیاده شود ، گفت: "بانو ، تو با آن پرندگان نمی توانی سوار این اتوبوس بشوی!"

او فقط داد زد او را به چینی ادامه می داد ، و او مرتب می گفت ، "قوانین می گوید:" هیچ دامداری ". شما نمی توانید با مرغ های زنده سوار اتوبوس شوید!"

او گردن هایشان را درآورد و به جای خود ادامه داد.

نارنجک دست مقدس ، مخالف :

دبیرستان ، در حال رفتن به مدرسه با یک اتوبوس عمومی. ساعت 5 صبح بلند شدم و خوابم نمی برد ، بنابراین ساعت 5.30 سوار اتوبوس شدم. هنوز تاریک است و اتوبوس 3 سوار داشت. من روی نیمکت بلند عقب نشستم.

در نیمه راه ، یک بچه سوار شد. نمی توان از 7 یا 8 سال سن داشت. او کنار من نشست.

یک دقیقه پس از نشستن ، پسری یک کیسه کاغذی را شلاق زد و یک دسته بلند عظیم از آن گرفت مانند اینکه بعد از آن شیرجه خواهد زد.

سپس بچه کیف را به من تحویل داد: "یک ضربه می خواهید؟ 2 دلار. »

من قبول نکردم و از ایستگاه بعدی پیاده شدم تا منتظر اتوبوس بعدی شوم.

همچنین ، اولین باری که با مترو NYC سوار شدم ، به نوعی از انتها وارد صحنه جرم شدم که هنوز محاصره نشده بود . بدن را زیر پارچه دیدم. مغز در حدود 3 فوت دورتر پراکنده شده است.

لذت دلهره آور معصومیت را در نظرات زیر زنده کنید. کلر ریز